آیا واقعاً شایستۀ تحسین یا سرزنش برای تصمیمهایی که میگیریم هستیم، یا اینکه انتخابهای ما کاملاً توسط ژنهایمان یا شرایطی که در آن پرورش یافتهایم – و در نهایت، عواملی که هیچ کنترلی بر آنها نداشتهایم – تعیین میشوند؟ این پرسشی است که هزاران سال است مطرح شده، اما جبرگرایان همواره یک اشتباه را تکرار میکنند.
ملبورن – از روزگاران کهن، اندیشمندان این پرسش را مطرح کردهاند که آیا آنچه انجام میدهیم حاصل انتخاب آزاد ماست یا اینکه اعمالمان تحت تأثیر نیروهایی فراتر از کنترل ما تعیین میشوند. این بحث، با پیشرفتهای علمیای که درک ما را از علل رفتارهای انسانی گسترش دادهاند، جان تازهای گرفته است. رابرت ساپولسکی، عصبشناس دانشگاه استنفورد و مهمان اخیر پادکست زندگیهای نیک زیسته – که من آن را همراه با فیلسوف لهستانی کاتارژینا دو لازاری-رادک اجرا میکنم – یکی از این جبرگرایانی است که استدلالهای خود را بر پایه علم بنا نهاده است.
ساپولسکی در کتاب خود معینشده: علمی درباره زندگی بدون اراده آزاد، استدلال میکند که اراده آزاد صرفاً یک توهم است. برای نمونه، جو را در نظر بگیرید که تصمیم گرفته رژیم غذایی سالمی داشته باشد. او در یک کافه با دوستی ملاقات میکند، و دوستش برشی وسوسهانگیز از کیک سفارش داده و او را نیز به این کار ترغیب میکند. اما جو مقاومت میکند. شاید او تصور کند که با اراده آزاد خود این انتخاب را کرده و شایسته تحسین است. اما ساپولسکی چنین نظری ندارد؛ او معتقد است که جو توانایی خودداری از سفارش کیک را نه به دلیل اراده آزاد، بلکه به دلیل ژنهایش، یا شاید شیوه تربیتی که در کودکی داشته – در هر حال، بهواسطۀ عواملی که هیچ کنترلی بر آنها نداشته – به
جورج و مری را در نظر بگیرید. جورج از همسایهاش کینهای به دل دارد، چراکه او هنگام عبور از کنار هم، اغلب جورج را نادیده میگیرد. جورج میداند که این همسایۀ سرد و بیاعتنا هر روز صبح برای رفتن به محل کارش به ایستگاه قطاری در نزدیکی خانه میرود و تصمیم میگیرد که این موقعیت را به فرصتی برای خلاص شدن از شر او تبدیل کند.
جورج، همسایهاش را تا سکوی ایستگاه دنبال میکند و منتظر لحظهای مناسب میماند تا او را هنگام رسیدن قطار هل دهد. چندین روز میگذرد، اما همسایه همیشه در فاصلهای دور از لبه سکو میایستد و جورج فرصتی برای اجرای نقشهاش پیدا نمیکند. بااینحال، او صبورانه منتظر میماند، تا اینکه روزی همسایه بیش از حد به لبه سکو نزدیک میشود. جورج فرصت را غنیمت میشمرد، او را با تمام قدرت هل میدهد، و همسایه به جلوی قطار سقوط کرده و جان خود را از دست میدهد.
مری نیز هر روز با همان قطار به محل کارش میرود. یک صبح که با عجله به سمت ایستگاه میدود تا قطار را از دست ندهد، متوجه کیفی که روی سکو رها شده نیست. پایش به کیف گیر میکند، تعادلش را از دست میدهد و به پشت سر همسایهاش – که نزدیک لبه سکو ایستاده – برخورد میکند. همسایه به جلوی قطار سقوط کرده و کشته میشود.
بیشک میتوان گفت که جورج آگاهانه و با اختیار همسایهاش را کشت و از نظر اخلاقی مسئول مرگ اوست. اما چنین سخنی درباره مری منطقی به نظر نمیرسد.
آیا واقعاً بهتر خواهد بود که جورج را مسئول ندانیم، سرزنش نکنیم و او را به خاطر قتل همسایهاش مجازات نکنیم؟ یا اینکه به نوعی فکر کنیم که جورج و مری به یک اندازه در مرگ همسایگانشان مسئولاند؟
قطعاً نه. در سراسر جهان، مردم چنین تمایزهایی را قائل میشوند. ساپولسکی خودش نیز اشاره میکند که حتی برخی از حیوانات این تفاوت را درک میکنند. او به پژوهشی اشاره میکند که نشان میدهد میمونها و شامپانزهها واکنش متفاوتی به کسی که قادر به دادن غذا به آنها نیست، در مقایسه با کسی که میتواند غذا بدهد ولی این کار را نمیکند، نشان میدهند. آنها ترجیح میدهند در کنار گروه اول بمانند.
واکنش ساپولسکی به این یافته چنین است: «حتی شامپانزهها هم به اراده آزاد باور دارند!» اما این پژوهش نشان نمیدهد که شامپانزهها به نوعی از اراده آزاد معتقدند که با جبرگرایی ناسازگار است. اگر هم باور داشته باشند، این اراده آزادی است که با این حقیقت که اعمال ما تعیینشدهاند، سازگار است – درست همانگونه که تفاوت واکنش ما نسبت به جورج و مری با تعیینشدگی رفتار آنها منافاتی ندارد.
وقتی صحبت از جرم و جنایت به میان میآید، ساپولسکی نظریههای کیفری مبتنی بر انتقام را رد میکند و بر این باور است که باید نابرابریهای اجتماعی را که احتمال بروز رفتارهای ضداجتماعی را افزایش میدهند، کاهش دهیم. من نیز این دیدگاه را میپذیرم. به نظر من، هدف مجازات باید پیشگیری از جرم باشد، نه مجازات افراد به دلیل پلیدیشان. ممکن است جبرگرایی حقیقت داشته باشد، اما این واقعیت را تغییر نمیدهد که انسانها تصمیم میگیرند، و باید در برابر انتخابهایی که میکنند، پاسخگو باشند.
پیتر سینگر، استاد بازنشستۀ اخلاق زیستی در دانشگاه پرینستون و استاد مدعو در مرکز اخلاق زیستپزشکی دانشگاه ملی سنگاپور، همزمان مجری پادکست زندگیهای نیک زیسته و یکی از بنیانگذاران سازمان خیریه زندگیای که میتوانی نجات دهی است. از کتابهای او میتوان به درنگی بر بوقلمون، رهایی حیوانات، اخلاق کاربردی، اخلاق آنچه میخوریم (همراه با جیم میسون)، بازاندیشی در زندگی و مرگ، دیدگاه جهان (همکاری با کاتارژینا دو لازاری-رادک)، بیشترین نیکیای که میتوانی انجام دهی، قحطی، وفور و اخلاق، یک جهان اکنون، اخلاق در جهان واقعی، چرا وگان؟ و فایدهگرایی: مقدمهای کوتاه (همراه با کاتارژینا دو لازاری-رادک) اشاره کرد. در آوریل ۲۰۲۱، انتشارات W.W. Norton ویراست جدیدی از خر طلایی آپولیوس را با ویرایش او منتشر کرد. در سال ۲۰۱۳، او توسط مؤسسۀ گوتلیب داتوایلر بهعنوان سومین متفکر تأثیرگذار معاصر جهان معرفی شد. او همچنین همراه با شی چائو-هوی نویسندۀ مشترک کتاب بودیست و اخلاقدان (انتشارات شامبالا، ۲۰۲۳) است.
منبع: پراجکت سیندیکت