اواخر قرن هجدهم دورهای پر از تحول بود که انقلاب در فرانسه به وقوع پیوست، اما همانطور که الینور ایوانز در مقالهای برای بیبیسی هیستوری ریویلد مینویسد، زنان همچنان باید تلاش میکردند تا صدای خود را به گوش دیگران برسانند…
شارلوت کوردِی در طول محاکمهاش به طور فرضی ادعا کرد: «یک مرد را کشتم تا ۱۰۰,۰۰۰ نفر را نجات دهم.» او از مسیر رادیکال و خشونتآمیز که جناح رادیکالِ مونتانیارد تحت رهبری ژان-پول مارا در پیش گرفته بود، ناامید شده بود. کوردِی در ۱۳ ژوئیه ۱۷۹۳ خود را به خانهی مارا رساند. او مارا را در حالی که در وان حمام مشغول کار بود غافلگیر کرد و چاقویی را به سینهاش فروراند، به طوری که او فوراً جان سپرد.
عمل خشونتآمیز او که در نقاشی جاویدان ژاک-لوئی داوید با نام مرگ مارا به تصویر کشیده شده است، یکی از معروفترین وقایع این دوره به شمار میآید. این حادثه شوک بزرگی به پاریس وارد کرد و نگرش به توانمندیهای زنان را تغییر داد. اما کوردِی تنها زنی نبود که انقلاب فرانسه را به فرصتی برای اقدام تبدیل کرد.
با این حال، همانطور که انقلاب در فرانسه پیش میرفت و آرمانهای برابری و برادری را به همراه داشت، زنان راههایی برای مشارکت در تمامی جنبههای آن پیدا کردند. برخی از آنها این فرصت را دیدند تا حقوق زنان را همزمان با حقوق مردان فرانسوی پیش ببرند، مانند فعال و نویسنده اولمپ دو گوژ. در سال ۱۷۹۱ او اعلام کرد: «زن آزاد به دنیا میآید و در حقوق خود برابر با مرد زندگی میکند.»
زنان دیگری مانند ماری-ژان رولان و ژرمن دو استال، که به عنوان سالنداران شناخته میشدند، سالنهایی را برگزار میکردند که در آن ایدههای انقلابی پرورش مییافت و قدرت سیاسی برقرار میشد. و البته زنانی بودند که در اعتراضات فیزیکی به مبارزه برخاستند. در اکتبر ۱۷۸۹، هنگامی که کمبود آرد و گرسنگی در پاریس نارضایتیهایی را به وجود آورد که به خشم تبدیل شد، زنان در مرکز این طوفان قرار داشتند.
زنان نقش مهمی در رویدادی ایفا کردند که غالباً به نام روزهای اکتبر یا راهپیمایی اکتبر شناخته میشود و مرحله اول انقلاب را به تعادلی جدید از قدرت سوق داد.
صبح ۵ اکتبر ۱۷۸۹، بسیاری از زنان پاریسی به دلیل قیمت نان در پاریس اعتراض میکردند – آرد کمیاب شده بود و احساس فزایندهای وجود داشت که مواد غذایی عمداً از فقرا پنهان نگه داشته میشد.
شایعاتی نیز وجود داشت که شب گذشته، پادشاه لویی شانزدهم میزبان ضیافتی باشکوه برای افسران بوده است. به زودی، معترضان با زنان دیگری از بازارهای اطراف پیوستند و جمعیت در حال رشد، ساختمان هتل دو وی و انبار سلاحهای شهر را تسخیر کردند.
تعداد معترضان بیشتر شد و دیگر مروجین اصلاحات سیاسی به جمع پیوستند، به طوری که گروهی از حدود ۷,۰۰۰ نفر ۱۲ مایل به سمت ورسای راهپیمایی کردند تا درخواستهای خود را به پادشاه مطرح کنند.
گفتوگوهایی در طول شب صورت گرفت، اما در ساعات اولیه ۶ اکتبر، برخی از شورشیان به کاخ وارد شدند تا اتاقهای ملکه را جستجو کنند.
شورش به سرعت توسط نیروهای پادشاه سرکوب شد، اما وضعیت همچنان تنشآمیز بود و لویی شانزدهم تحت تأثیر مارکیز دو لافایت، مجبور شد با معترضان که هنوز اطراف کاخ میچرخیدند صحبت کند.
خشونت پس از آنکه پادشاه اعلام کرد که او و خانواده سلطنتی قصر مجلل خود را ترک خواهند کرد و به شهر خواهند رفت، متوقف شد؛ هنگامی که آنها وارد شهر شدند، تحت کنترل مردم قرار گرفتند.
راهپیمایی اکتبر نشان داد که مردم عادی – طبقه سوم – چقدر قدرت و قابلیت دارند و مهمتر از آن، زنان پاریس.
همچنین زنانی بودند که از دولت خواستار حقوق خاصتری شدند؛ در مارس ۱۷۹۲، پلین لئون از طرف زنان پاریسی به مجلس قانونگذاری پیشنهاد داد که یک میلشیا زنانه برای دفاع از خانههایشان در برابر افزایش خشونتهای ضدانقلابی تشکیل شود. اگرچه این پیشنهاد در نهایت رد شد، اما بیش از ۳۰۰ زن آن را امضا کردند.
لئون با مبارزات مسلحانه آشنا بود؛ او در جولای ۱۷۸۹ با نیزه خود به سمت باستیل حرکت کرده بود. اما مانند دیگر زنان، مشارکت لئون محدود به شورش و اعتراض نبود. در سال ۱۷۹۳، او همراه با بازیگر کلر لاکومب، جامعه زنان جمهوریخواه انقلابی را تأسیس کرد، سازمانی که مدت زمان کوتاهی دوام آورد و برای حق مشارکت زنان در انقلاب مبارزه میکرد.
این تنها جامعه مشابه نبود، زیرا کلوپهای اجتماعی و سالنهای انقلابی به عنوان محافل مهمی ظاهر شدند، هرچند با اهداف متفاوت. برای مثال، اگرچه ماری-ژان رولان به درستی به عنوان یک زن تأثیرگذار در انقلاب یاد میشود، او از حقوق سیاسی زنان حمایت نمیکرد و معتقد بود که زنان هنوز مؤثرترین نقش را در حوزههای خانگی دارند، و رفتار رادیکال سانکولوتها (مردم عمدتاً طبقه کارگر پاریس) را نفی میکرد.
همچنین کسانی بودند که امروز ممکن است آنها را «همپیمانان مرد» بنامیم، مانند اندیشمند و اشرافزاده مارِی-ژان کاریتات، مارکیز دو کوندورسه. در جولای ۱۷۹۰، او مقالهای در روزنامه منتشر کرد که در آن استدلال میکرد میلیونها زن در فرانسه باید حقوق سیاسی برابر با مردان داشته باشند.
این مقاله هیجانی به پا کرد و به احساس غالبی که میگفت زنان همان ظرفیت مردان را برای عقلانیت یا حس عدالت ندارند، پاسخ داد. کوندورسه از منتقدان خواست که «تفاوت طبیعی بین مردان و زنان را نشان دهید که بر اساس آن بتوان محدودیتها را به طور مشروع اعمال کرد.» مقاله کوندورسه به نوبه خود الهامبخش سرکل سوشیال، یکی از پیشرفتهترین کلوپهای اجتماعی در پاریس انقلابی شد که کمپینی برای حقوق زنان در ۱۷۹۰-۹۱ آغاز کرد.
آرزوهای ناکام
اما وضعیتی که به زنان این حس پیشرفت اجتماعی را میداد، پایدار نبود. علیرغم حضور آنها در مرکز بسیاری از جناحها و سالنها، نظر غالب همچنان این بود که زنان بهتر است به عنوان «مادران جمهوریخواه» عمل کنند، مسئول آموزش به پسرانشان برای ارادت و عشق به جمهوری و حمایت از جامعه جدیدی که در حال شکلگیری بود.
منتقدان بارها تأکید کردند که طبیعت نقشهای متفاوت اما مکملی برای مردان و زنان تعیین کرده است. این تقسیمات و اهداف متفاوت – هم بین افراد و هم طبقات مختلف زنان، که در حرکتهای انقلابی به صورت کلی بازتاب مییافت – شانس هرگونه پیشرفت واقعی را محدود کرد. در مه ۱۷۹۳، زنان از جلسات دولتی اخراج شدند و به زودی پس از آن، تشکیل هر گونه انجمن سیاسی برای زنان ممنوع شد. ترور مارا توسط کوردِی در جولای به نقطهای عطف برای دولت انقلابی تبدیل شد و در اکتبر ۱۷۹۳، همه کلوپهای زنان ممنوع شدند.
سوالی که امروزه تاریخنگاران به آن پرداختهاند این است که آیا انقلاب فرانسه حقوق زنان را پیش برد؟ برخی حقوق اجتماعی به زنان اعطا شد: برای مثال، قوانین جدید ارث، که به موجب آن، صرف نظر از جنسیت، فرزندان میتوانستند دارایی والدین را به طور مساوی به ارث ببرند. گامی دیگر برای وضعیت قانونی مادران مجرد و فرزندانشان برداشته شد و قانونی جدید برای طلاق به تصویب رسید که شرایط یکسانی برای مردان و زنان فراهم میآورد. اما با قدرت گرفتن ناپلئون، ایدهآلهای مادران جمهوریخواه همچنان پابرجا ماند. اگرچه انقلاب بیتردید زمان بحثهای زیادی در مورد وضعیت و حقوق زنان از تمام طبقات اجتماعی بود، اما این انقلاب تغییر چندانی در توانایی زنان برای مشارکت در دموکراسی فرانسه ایجاد نکرد.
و هرچند انقلاب تاثیرات بلندمدتی داشت، نمیتوان آن را به عنوان یک عامل مستقیم در حق رای زنان در فرانسه دانست – حقی که زنان تا سال ۱۹۴۵ به آن دست نیافتند.
صدای زنان انقلاب سه زن که در نهایت بهای نهایی را برای فعالیتهای سیاسی خود پرداختند:
اولمپ دو گوژ نویسنده و فعال، که با نام مارِی گوژ به دنیا آمد، دختر قصاب خودآموختهای از جنوب فرانسه بود. او عمدتاً مسئول معرفی حقوق زنان به جنبش انقلابی بود. او در جزوه ۱۷۹۱ خود تحت عنوان اعلامیه حقوق زن و شهروند زن خطاب به ماری آنتوانت نوشت و صدای اعتراض برای حقوق شهروندی زنان شد. نوشتار او همراه با ارتباطش با جیروندنها، حکم مرگ او را امضا کرد؛ او به عنوان «غیرطبیعی» محکوم شد و در دوران ترور در ۱۷۹۳ با گیوتین اعدام شد.
ماری-ژان رولان خانم رولان نویسنده و میزبان یکی از مهمترین سالنهای بورژوایی پاریس بود که در آن آرمانهای انقلابی نخستین بار شکل گرفت. او در دولت نفوذ پیدا کرد زمانی که شوهرش، ژان-ماری رولان، در ۱۷۹۲ وزیر کشور زیر نظر لویی شانزدهم شد – او در نوشتن بسیاری از سخنرانیهای دولتی کمک کرد، از جمله نامهای که توسط شوهرش نوشته شده بود و پادشاه را مورد انتقاد قرار داده بود. خانواده رولان قدرت و نفوذ زیادی در مرکز جناح جیروندنها به دست آوردند. ماری-ژان در مه ۱۷۹۳ به جای شوهرش که از ترس دستگیری خود فرار کرده بود دستگیر شد و در نوامبر همان سال با گیوتین اعدام شد. آخرین کلمات او: «آه آزادی، چه جنایتهایی در نام تو انجام میشود!»
شارلوت کوردِی یک خرده اشرافزاده ، کوردِی از همان روزهای ابتدایی انقلاب درگیر بود، در جلسات سیاسی شرکت میکرد و از ایدههای جناح جیروندین الهام میگرفت. او معتقد بود که جناح مونتانارد خیلی رادیکال است و میخواست انقلاب را با از بین بردن رهبر جناح مونتانارد، ژان-پول مارا، نجات دهد. ترور مارا توسط کوردِی در حالی که در حال حمام کردن بود نقطه عطفی در تغییر نگرش نسبت به زنان در طول انقلاب شد. کوردِی برای قتل مارا در ۱۷۹۳ با گیوتین اعدام شد و هنوز نمادی از اقدامات زنان در بحرانی که سراسر فرانسه را فراگرفت، باقی مانده است.
منبع: هستوری اکسترا